«آلاء» روایت قصهای متفاوت و عاشقانه در بستر جنگ
تاریخ انتشار: ۳۰ بهمن ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۷۱۴۳۲۰۵
محمد کاظمتبار گفت: «آلاء» شیوه اجرایی متفاوت دارد و در آن از حرکات اریال یوگا که تلفیقی از پیلاتس، یوگا و ژیمناستیک است استفاده شده است.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، نمایش «آلاء» نوشته و کار محمد کاظمتبار از ۲۳ بهمن ساعت ۲۰:۱۵ در سالن قشقایی تئاتر شهر روی صحنه رفته و مرجان آقانوری تنها بازیگر آن است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
محمد کاظمتبار ضمن اشاره به اینکه «آلاء» نمایشی با استفاده از فیگورها و حرکات اریال یوگاست، درباره نگارش نمایشنامه گفت: داستان برگرفته از ذهن خودم است. دنبال قصهای متفاوت در حوزه جنگ بودم چرا که همواره جنگ از زاویه دید زنان و مردان ایرانی روایت میشد و من بر آن شدم آن را از نگاه یک عراقی ببینم. دختر عراقی این نمایش که کمسن و ساکن ایران است، عاشق شده و با پرستاری ازدواج میکند و دختر نیز به پرستاری از مجروحان جنگی میپردازد.
او درباره سبک و فضای اجرایی این نمایش عنوان کرد: «آلاء» شیوه اجرایی متفاوتی نیز دارد و در آن از حرکات اریال یوگا که تلفیقی از پیلاتس، یوگا و ژیمناستیک است استفاده شده و داستان در پارچهای هموک روایت میشود.
این نویسنده و کارگردان درباره تغییرات این نمایش نسبت به اجراهای گذشته آن یادآور شد: «آلاء» به نسبت اجرای جشنواره تغییر نداشته، اما اجرای آن نسبت به تالار مولوی متفاوت است. صدای فرهاد قائمیان به آن اضافه شده و دو سه صحنه و اتصال آنها تغییر کرده است.
کاظمتبار درباره ویژگیهای نمایش اظهار کرد: مهمترین ویژگی «آلاء» این است که تاکنون نمونهای نداشته و آوانگارد است و وقتی این شیوه اجرایی را انتخاب کردیم خطری ما را تهدید میکرد و لبه تیغ بودیم، اما خوشبختانه این شیوه بر کار نشست، هر چند سختیهای خود را داشت. ویژگی دیگر نمایش این است که قصهای متفاوت و عاشقانه دارد و در بستر جنگ روایت میشود، اما وجه عاشقانه آن بیشتر است.
او در پایان صحبتهایش افزود: ویژگی دیگر این نمایش این است که دارای تعلیقهای پیاپی است و مخاطب مدام با اتفاقهای جدید روبرو میشود.
در خلاصه داستان «آلاء» آمده است: چیزی تا سحر نمانده، لحظه وداع گاه اندوهگین نیست. هنگامهای که شوق رسیدن در آن باشد. اکنون که جدایی بینمان جاری است. من به طلوع خورشید وصالمان ایمان دارم. به خندههای ممتد کنار هم. به دستانی که دوباره همقسم خواهند شد و عشق، تبلور وجودیمان میشود.
علاقهمندان میتوانند بلیت این نمایش را از سامانه تیوال تهیه کنند.
منبع: خبرگزاری دانشجو
کلیدواژه: قصه گویی تئاتر شهر تئاتر فجر جشنواره بین المللی فجر کاظم تبار
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۱۴۳۲۰۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
این مرد بخاطر شباهت اسمی با یک فرمانده سپاه، ۳ سال در زندان انفرادی بود
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، بنابر آنچه فارس روایت میکند، معلم آزاده مرحوم «حاج کاظم ناصری (خنیفر)» دبیر علوم در مدرسه البارتی هفت تپه خوزستان بود که با پیروزی انقلاب اسلامی، روزها در کلاس درس میداد و شبها در کمیته انقلاب اسلامی شوش وهفتتپه فعالیت میکرد.این معلم در عملیاتهای متعدد جنگ تحمیلی از جمله آزادسازی خرمشهر شرکت کرد و در عملیات «والفجر مقدماتی» به اسارت بعثیها درآمد.
به دلیل تشابه اسمی آقای معلم با یکی از فرماندهان وقت سپاه شوش بنام احمد خنیفر، بعد از اسارت او را در بغداد از جمع دیگر اسرا جدا کردند و او را به مدت ۳ سال در زندان انفرادی شعبه پنجم استخبارات وزارت دفاع عراق در سختترین شرایط نگه داشتند.
آزاده دفاع مقدس «بهروز نصراللهزاده» که از شاگردان این آقای معلم بود و باهم در عملیات والفجر مقدماتی به اسارت بعثیها در آمدند. او درباره دوران اسارت و کارهایی که این معلم در اسارتگاه بعثیها میکرد، اینگونه روایت میکند:مرحوم حاج کاظم، معلم علوم ما در مدرسه (اِلبارتی سابق) در هفتتپه بود. در عملیات والفجر مقدماتی من و آقای معلم در جنگل عمقر در ۸۰۰ متری مرز ایران و عراق بودیم. قبل از عملیات والفجر مقدماتی در بهمن ۱۳۶۱ نیروها در حال استراحت بودند.
من و حاج کاظم خوابمان نمیبرد و باهم صحبت میکردیم. درباره مسائل خرمشهر و همرزمانمان صحبت میکردیم. حدود ۵ و نیم صبح بود که دیدیم خمپارهای به اطراف ما اصابت کرد. حاج کاظم گفت: «با این خمپارههایی که به طرف ما میآید، دشمن فهمیده عملیات داریم. خودمان را آماده کنیم، یا شهید میشویم یا اسیر!» حدس آقای معلم درست بود. ما در خاک ایران محاصره شده بودیم. در این عملیات تعداد زیادی از همرزمانمان شهید شدند که من و آقای معلم به اسارت بعثیها درآمدیم.بچهها در اسارت به آقای معلم، «دایی کاظم» میگفتند. ما در اسارت، بچههایی را میدیدیم که بیسواد بودند و که دایی کاظم در آنجا به آنها حروف الفبا یاد داد. او به دیگر دانشآموزان تاریخ اسلام، جغرافی و علوم درس میداد. نحوه تدریس هم به این شکل بود که آقای معلم درس میداد و میگفت: «هر کسی بتواند در طول یک ماه این مطالب را یاد بگیرد، من مدرک به او میدهم.» حاج کاظم حتی نمره هم میداد.
تا ۲ سال اول تدریس در اسارت توسط حاجکاظم، خبری از کاغذ و مداد و خودکار نبود و محدودیت داشتیم. اما اینطور نبود که تسلیم شویم. ما در اسارت بستههای کارتن پودر رختشویی را در آب خیس میکردیم و این مقواها به لایههای نازکتر تبدیل میشد. بعد از خشک شدن، از این کاغذها برای نوشتن استفاده میکردیم.یکی دیگر از کارهایی که برای آموزش میکردیم، این بود که خاک را داخل پارچهای ریخته بودیم و آن خاک را روی زمین میریختیم و میشد، یک سطح صاف. بعد آقای معلم با دسته قاشق روی خاک مینوشت و به اسرا درس میداد. در واقع آن سطح برایمان کاربرد تخته سیاه را داشت. آقای معلم درس که میداد، دانشآموزان را صدا میزد و میگفت: «بیایید، پای تخته!». این نکته را هم بگویم که نگهبانان بعثی تجمع بیشتر از ۵ ـ ۴ نفر را ممنوع کرده بودند. آقای معلم به همین جمع تدریس میکرد و سپس نوبت گروه دیگری میشد. ما سیستم آموزشی در اسارت را مدیون زحمات مرحوم حاج کاظم هستیم. او سال گذشته بخاطر آسیب جدی که در اسارت به کلیههایش وارد شده بود، درگذشت.
۲۷۲۱۹
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1902830